مطالعات ایران

ایران کجاست و ایرانی کیست ؟

مطالعات ایران

ایران کجاست و ایرانی کیست ؟

اجساد مومیایی

یکی از مسائلی که در محافل حفاری بسیار رایج است و تمام شما نیزچیزهائی در ارتباط با آن شنیده اید یا فیلمهای در ارتباط با آن دیدهایدجسد مومیائی است که ریشه آن در مصر باستان هست و مردم ما به اشتباه فکرمیکنند در ایران هم به وفور یافت میشود ، در صورتی که اینطور نیست.
در ایران تعداد کمی مومیائی وجود دارد که آن هم متعلق به دوران هخامنشیان هست.
وقتی ایران مصر را شکست داد و آنجا را به کشور پهناور ایران ضمیمه کرد، دخترانی زیبا از درباریان مصر به ایران آورده شدند و با درباریان ایرانی وصلت کردند که هر کدام از این زنها که میمردند به رسم خودشان در ایران مومیائی میشدند.
ولی هیچ پادشاه یا درباریان ایران ِ باستان در اینجا مومیائی نشدند.
ایرانیان تکنیکی داشتند بسیار پیشرفته تر از مصریان که به آن در اصطلاح امروز شیمیائی میگویند و جنازه کاملا ّ سالم میماند انگار که همین دیروزمرده است و پادشاهان و سرداران و درباریان ایرانی که مرده اند شیمیائی شدند.
در زمانهای قدیم ایرانیان باستان خاک شناسانی داشتند که از تبحر و علم بالائی برخوردار بودند و خاکهای مناطق مختلف را برسی میکردند.
همه ما میدانیم که وقتی کسی از دنیا میرود و او را به خاک میسپارند بعد از چند روز چیزی از بدن آن شخص باقی نمی ماند جز استخوان و به اصطلاح امروزی میگوئیم تجزیه شد. تجزیه شدن کاری است که موجودات در خاک انجام میدهند مثل مورچه یا هر جاندار دیگر که گوشت و کلیه اعضای داخلی انسان را میخورد.
خاک شناسان ایران باستان توانسته بودند خاکهائی را پیدا کنند که به هیچ عنوان موجودات به آن خاکها نزدیک نشوند و به خاطر نوع و جنس خاک از گزندکلیه جانوران در امان باشد. وقتی شخصی را در جائی به خاک می سپردند که خاکآن از این نوع خاص بود ، بدن افراد به هیچ عنوان تجزیه نمی شد و برای همیشه سالم می ماند که این تکنیک خود نوعی سالم نگه داشتن اجساد بود.
اگه رفتید جائی حفاری و قبری را شکافتید و به یک چنین مسئله ای برخوردید نه بترسید نه فکر کنید که حتماّ باید به بار برسید. چون احتمالا وقتی قبر بغل ان را نیز بشکافید به همچین مسئله ای بر می خورید و این به خاطر خاک آن منطقه می باشد.
چه بسیار هستند خاک هائی که ظرف چند روز جسد را تجزیه میکنند وخاکهائی که سالها زمان میبرد تا یک جسد کاملا تجزیه شود و خاکهائی که دانشمندان باستانی ما کشف کردند که جنازه در آن به هیچ عنوان تجزیه نمیشود. و مثل روز اول سالم میماند.
در ارتباط با اجساد مومیائی مطلبی برایتان بنویسم که اطلاعات شما در رابطه با این مسئله بیشتر شود.
کلاّ سه کشور در دنیا اجساد را مومیائی میکرد
۱- مصر باستان که خود به دو صورت این کار را انجام میداد
2- هند که البته جزئی از ایران بود
3- ایران که در این کار توفقی کسب نکرد و موفق نشد
در مصر باستان به دو صورت اجساد را مومیائی میکردن اول طبقه مرفه و دوم طبقه متوسط. طبقه متوسط را شکمشان را باز میکردند و توی آن را خالی میکردندو در سر سوراخی درست میکردند و مغز را از آن در می آوردند و جسد را مومیائی میکردند. ولی طبقه اشراف و پول دار به این صورت بود که کلیه اعضای داخلی بدن را از معقد در میآوردند و مغز را از بینی و بعد جنازه را شش ماه در آب نمک می گذاشتند و چربی های آن را کاملا آب می کردند و سپس جسد رامومیائی میکردند. در کنار اجساد مومیائی مصری کنیزان و نوکران و سگ و گربه خانگی و هر چیزی که صاحب جسد به آن تعلق خاطری داشت را با جسد مومیائی ودفن میکردند که در زندگی پس از مرگ مشکلی نداشته باشد.
هندی ها نیز اجساد را مومیائی میکردند ولی به دلیل مصرف ادویه فراوان در هند اجساد مومیائی شده کیفیت مطلوبی ندارند.
در ایران به علت نبودن آن نمک خاص و گیاهان خاص برای مومیائی کردن اجساد موفقیتی حاصل نشد و ایرانیان به تکنیک شیمیائی کردن اجساد پرداختندکه اجساد بسیار سالم تر از مومیائی میماند. ( تقریباّ کاملاّ سالم و مثل روز اول)
وقتی یک جسد را شیمیائی میکنند سالها مو و ناخن های دست و پا رشد میکنند تا به نقطۀ ایست رشد برسند.
شمیائی کردن اجساد به این روش بود که در آن زمان ایرانیان باستان رادیواکتیو را شناخته بودند و با استفاده از سنگ رادیو اکتیو که آن را به صورت پودر در می آوردند و روی جسد می پاشیدند و جیوۀ سرخی که دانشمندان آنزمان توانسته بودند تولید کنند به شیمیائی کردن اجساد می پرداختند .


برگرفته از وبلاگ : http://ariames.gohardasht.com/blog.asp?post=126

یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی

از آنچه که از منابع و متون کهن برمی آید، یلدا زاد روز ایزد مهر یا میترا است. ایزدی که در کیش میترائیسم پرستش می شد و این دین، یکی از تاثیر گذارترین مذاهبی بود که نخست در شرق و بعدها در غرب و در دین مسیحیت رد پای بسیاری از خود به جای گذاشت.
ریشه کلمه یلدا متعلق به زبان سریانی است و به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. وقتی میترائیسم از تمدن ایران باستان به سایر جهان منتقل شد در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز 21 دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به 25 دسامبر انتقال یافت و از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. از این روست که تا امروز بابا نوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگاری از کیش مهر است.

 �ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، �یلدا� نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست. �
یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در �خرم روز� مکرر می شود.
در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، �خور ماه� (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد.


برگرقته از وبلاگ http://ariames.gohardasht.com/blog.asp?post=128

قبر ، گنجنامه ، اکسیر ، ساروج

خیلی از مردم عقیده دارند که قبرستان گبریان متعلق به کافران است ولی این موضوع درست نیست.
گبر یعنی غیر مسلمان و به کسانی که غیر مسلمان بوده اند بی دین گفته نمیشود. گبریان دین زردتشت داشتند.
حالمیخواهیم ببینیم که قبرهای دوران قبل از اسلام به چه شکلی بوده اند و نوعدفن کردن اجساد به چه صورت بوده است. در زمان پیش از اسلام قبر زنها گرد ومدور بوده است و قبر مردها به صورت مستطیل بوده و قبر بچه ها به صورت مثلثبوده است. بعضی ها را نیز در خمره میگذاشتند.
در تمام قبرهای گبری حداقل یک کاسه آب و یک کاسه غذا گذاسته میشده است که کسی که میمیرد از گشنگی و تشنگی عذاب نکشد.
دربسیاری از قبرهای گبری لوازم مورد نیاز فرد نیز گذاشته میشده است که بستگیبه پول داری یا بی پول بودن مرده است. مردگان پول دار ظروف طلا و اجناسیمانند شمشیر زره وخیلی چیزهای دیگر به همراه دارند ولی مردگان بی پول و بیبضاعت اموال کمتری با خود به همراه دارند یا اموال آنها از فلزات ارزشمندنیست.
نوع دیگر قبرها قبر پیغمبری است که اگر شما آن را بشکافید هیچچیزی درون آن یافت نمیشود نه جنازه نه اموال. این قبرها چند پوش هستند وتازه از قبر راهی دارد برای جایی دیگر که جنازه و اموال آن در آنجا هست.
قبرهایینیز وجود دارد که به صورت ایستاده است. این قبرها متعلق به یک سری ازایرانیان است که معتقد بودند آنها را باید ایستاده به خاک سپرد.
بسیاریاز خلاف کاران را نیز به صورت ایستاده در میان دیوارهای قلعه ها و جاهایدیگر زنده به گور میکردند که خود اینها به نوعی قبر ایستاده تبدیل شده است.
بعضی از قبرها به صورت کشویی است که مربوط به رومیان است که در ایران با آئین خودشان دفن شده اند.
یک نوع قبر هم داریم که به آن قبر دخمه ای گفته میشود که نمونه آن در تخت رستم پیدا شده است.
جنازه قبرهای خمره ای همیشه به صورت نشسته بوده است و جنازه آنها را به صورت نشسته در خمره میگذاشتند و دفن میکردند.
وقتیدر جنگها جنگجویان میمردند آنها را با اموال و لباسهایشان و زره دفنمیکردندکه نمونه این قبرستان در چهاربداران در نزدکی مرز ترکیه موجودمیباشد که شاه اسماعیل اول در جنگ با عثمانی شکست خورد و بیست و هفت هزارکشته داد که همه آنها با لباسهای رزمشان دفن شده بودند.
در گذشته ماگورستانهای دسته جمعی نیز داریم که متعلق به افراد مریض است. در جاهائی کهوبا یا طاعون میآمده جنازه افراد را به صورت دسته جمعی دفن میکردند. درهمینجا یک مطلب بسیار مهم را برایتان بگویم و آن اینکه کسانی که قبری رامیشکافند خیلی باید مواظب باشند و بفهمنه که جنازه مریض هست یا نیست وحتماٌ باید استخوان شناس باشند و یا بتوانند استخوان اشخاص مریض را ازاستخوان افراد سالم تشخیص دهند تا با مشکلی مواجه نشوند.
همیشه وقتی میخواهید قبری را باز کنید حتماٌ از دستکش و ماسک حسابی استفاده کنید.
جنازههایی که در غارها و ذاغه ها میباشد و جنازه هایی که در صحرا میباشد وجنازه هایی که در کوهستانها میباشد از نظر ماهیت کاملاٌ با هم متفاوت است.
هر قبرستان و هر کوری دارای اموال نمیباشد. چون بسیاری از مردم فقیر بوده اند و بدون اموال دفن میشدند.
درهر قبرستان تعدادی قبر سلطانی وجود دارد که دارای اموال میباشند که بایدنتوانید آنها را تشخیص دهید و از روی بعضی شواهد تشخیص آنها امکان پذیراست.
اکثر گورستانها در سینه کشی ها و کنار رودخانه ها میباشد. دربسیاری از قبرستانها یک چهارطاقی نیز میباشد که نشان میدهد در میان آنچهار طاقی شخص مهمی فوت کرده است و اکثرا دارای اموال میباشند.
درایران قبرهای یهودی نیز بسیار است که نوع قرار کرفتن سنگ آنها متفاوت استو میتوان از روی سنگ قبر فهمید که این قبر متعلق به یک یهودی است.(سنگ قبریهودیان دارای فلش است).a
و مطلب آخر در مورد کسانی که به حفاری میروندو میگویند در سه متری یا چهار متری یک طابوت طلا یا یک جنازه مومیایی پیداکرده ایم. اینها همه دروغ است. شخصیتهایی را که درش طابوت طلا یا نقره یاسنگ یشم میگذاشتند همیشه در عمق بالای بیست متر دفن میکردند. و در عمق کماینکار انجام نمیشد. برای این جنازه ها حتماٌ اطاقی از ساروج درست میکردندو آن را آنقدر پایین میبردند که از گزند جانوران خاک به دور باشد و همچنیندزدان نتوانند گزندی به جنازه و اموال آن بزنند. در کنار این جنازه هاحتماٌ اموال فراوان وجود دارد و کنیزان و نوکران آنها را نیز با جنازهاربابشان زنده به گور میکردند. پس اگر کسی گفت جنازه ای در آورده بدوناموال بدانید که احتمال دروغ گفتن آن زیاد است.

در ایران انواع مختلف درخت وجود دارد.
در گذشته درختانی که عمرطولانی داشتند برای نشانه استفاده میشدند و در بیشتر جاهایی که اموالگذاشته می شد درختی هم کاشته می شد که بعدها پیدا کردن جا راحت باشد.
درختانی که بیشتر برای اینکار استفاده می شد به ترتیب زیر میباشد.
بوته گز که در حدود شش هزار سال عمر میکند.
درخت سرو که در حال حاضر چهار هزار ساله آن وجود دارد.
درخت داغداغان که در حال حاضر چهار هزار و پانصد ساله آن هست.
درخت آزاد که دو هزار سال عمر میکند و در جنگلهای شمالی ایران به وفور یافت میشود.
درختچنار که حدود هفتصد سال عمر میکند و پس از آن هر سال یک بار خود کشی میکندو خود را میسوزاند تا از بین برود که این خود سوزی هم چندین سال طولمیکشد. مانند درخت چنار امامزاده صالح که حدود نهصد سال قدمت دارد.
درخت نارون حدود پانصد سال عمر میکند.
درخت سنجد نیز حدود پانصد سال عمر میکند.
گنج نامه کتابهایی بوده است که حاوی مکانهایی است که در آنجا گنجی دفن میباشد.
تمام کسانی که صاحب گنج نامه بوده اند همه دارای علوم غریبه و علوم قدیمی میباشند.
تعدادی از گنج نامه ها به شرح زیر است: گنج نامه الوان هندی ، گنج نامهاحمد وزیر ، گنج نامه ملاصدرا ، گنج نامه قائم مقام فرهانی ، گنج نامهمیرزا مکتب خان تبریزی ، گنج نامه باگواس و گنج نامه شیخ بها (که به دو خطشجر ایستاده و شجر خوابیده نوشته شده است).
همچنین موبدان قبل از اسلام همگی دارای گنج نامه بوده اند. چون همگیآنها در زمان خودشان امانت دار بوده اند و از اموال مردم حفاظت میکردند. موبدان خود به دو قسمت تقسیم میشوند. اول موبد که اموال مردم نزد آنها بهامانت گذاشته میشده است. و موبد موبدان که از اموال درباریان و پادشاهانحفاظت میکردند و نقش امین و کاتب شاهان را نیز بر عهده داشتند.
به همین دلیل است که قبر موبد موبدان همیشه بارهای نفیسی در خود دارد و جزو قبرهای بسیار با ارزش است.
گنج نامه ها چه آنهایی که توسط اشخاص نوشته شده است و چه آنهایی کهموبدان آنها را نوشته اند همگی به رمز است و طلسمات سنگینی نیز دارند وچون افرادی که این گنج نامه ها را نوشته اند به علوم غریبه آشنا بوده اندرموز سنگینی برای گنج نامه ها گذاشته اند و ترجمه آنها کار استادانی استکه به خط شناسی و طلسمات آگاهی کامل داشته باشند.
گنج نامه ها اکثرا روی سنگاست و بعد از آن به ترتیب روی پوست آهو و پوست گاو و گنج نامه های مهم کهدرباری بوده است بعد از سنگ بیشتر روی پوست کرگدن میباشد. ولی اکثر گنجنامه ها روی سنگ یشم حکاکی میشده است.
بیشتر نوشته های روی پوست راداغ میکردند و جوهر های مخصوصی بود که قابل شستشو بود و آب آنها را از بیننمیبرد که اکثر نوشته های روی پوست با این جوهر نوشته میشده است.
بعضی اوقات نوشته هائی رو میبینم روی پوست که با خون نوشته شده است.
اکثر نوشته های روی پوست باخون گنج نامه یا نسخه نیست و بیشتر آنها دعا هست و جزو طلسمات محسوبمیشود و اکثرا با خون کفتر نوشته میشده است.
پس این مورد رو اشتباه نکنیم.
پوستها در زمان خود دباغیمیشدند و مواد مخصوصی مانند رزین و روعن به آنها میخورده است که عمر پوسترو بالا میبرده و مقاومت آن را بسیار زیاد میکرده. این پوستها اگر در جایمناسب نگهداری شوند تا پنج هزار سال عمر میکنند.
پوستها را اکثرا در جای خشکیا داخل نی نگهداری میکردند و دو سر آن را می بستند و هر چه به پوست هوایکمتری برخور کند سالم تر میماند و عمر آن طولانی تر میشود.
ولی باز هم مگویم که هشتاد درصد گنج نامه ها روی سنگ نوشته میسده است.
اکسیر را دانشمندان یونانی و دانشمندان ایرانی ساختند و نوعی دارو محسوب می شد که البته در دسترس کلیه مردم وجود نداشت.اکسیر بیشتر از گیاهان و گاهی اوقات چیزهائی از حیوانات هم به آن اضافه می شده است.
اکسیر به صورت دو قلو هستیعنی نر و ماده دارد و هر کدام به تنهائی به هیچ دردی نمی خورند و باید بافرمول دقیق با هم مخلوط شوند تا کارایی داشته باشند.
اکسیر اکثرا در شیشه هست ودرب آن با ساروج پلمپ گردیده است و اگر کسی آگاهی نداشته باشد و درب آن راباز کند ظرف چند دقیقه فاسد می شود. و کسی می تواند از آن استفاده کند کهعلم مصرف آن را داشته باشد.
هر نوع از اکسیر فقط برایدرمان امراض خود ساخته شده است و هیچکدام بدرد کاری جز فرمول خود نمیخورد. مثلا وقتی شما اکسیر دندان دارید و بعد از صد سال دندانهایتان ریختهاست می توانید با مصرف آن دوباره دندان در بیاورید و سالهای زیاد بادندانهای جدید زندگی کنید.
اکسیر اعظم بزرگترین یافتهدانشمندان آن زمان بود که با داشتن آن میتوان هیچ وقت به مرگ طبیعی یامریضی فکر نکرد چون با استفاده از آن انسان نه مریض میشود نه میمیرد.
افراد زیادی اکسیر اعظم راخوردند و عمری طولانی پیدا کردند مانند نمرود که ششصد سال عمر کرد و باعثمرگش نیز خودش شد وگرنه خیلی بیشتر از اینها عمر میکرد.
اینطور نیست که فکر کنیم هر کسی اکسیر دارد عمر جاودان میکند ، بلکه تا وقتی که اکسیر برای خوردن دارد مرگ به سراغش نمیآید.
بعضی وقتها میبینیم یامیشنویم که در یک دهات مردی یا زنی عمرش به صدو پنجاه سال رسید یا بیشتر. همه به اشتباه میگویند که چون در دهات و جای خوش آب و هوا هست و چیزهایطبیعی می خورد اینچنین عمری طولانی دارد ولی تا به حال کسی پرسیده است کهچرا بقیه اهالی آن دهات یک چنین عمری ندارند؟؟
دلیل عمر طولانی آن مرد خوبی آب و هوا یا خوردن چیزهای سالم و مقوی نیست.
این مرد نا خواسته و بدوناینکه خود بداند یکی از مواد تشکیل دهنده اکسیر را خورده است. شاید در کوهیا بیابان نوعی علف که حتی خود نفهمیده که این گیاه در میان ناهار یاعصرانه آن مرد بوده است. و به این صورت عمری طولانی یافته است.
مقدار اکسیر بسیار محدود استو تعداد انگشت شماری از دانشمندان قدیم موفق به ساخت آن شده اند. یکی ازاین دانشمندان بزرگ سندوس طبیب بود که در دربار اردشیر دراز دست خدمتمیکرد و روایت است که هنوز زنده است و پس از فرار از دربار اردشیر در جاییبدون اینکه کسی او را بسناسد مشعول زندگی شد.
خیلی ها سعی کردند اکسیرتقلبی را در بازار های حفاری بفروش برسانند ولی بر عکس این که همه فکرمیکنند شناخت اکسیر تقلبی بسیار سخت است و می توانند از این را شیادی کنندو مردم را گول بزنند ، شناخت اکسیر اصل بسیار راحت است و اگر راهش را بلدباشی و کور هم باشی میتوانی تشخیص بدهی که این اصل است یا تقلبی.
بعضی ها می گویند که اگراکسیر وجود داشته باشد بعد از کشف آن می توان در آزمایشگاهای مجهز از رویآن ساخت و دیگر مرگ معنی ندارد. در صورتی که اینطور نیست ، همه ما میدانیمکه در طول زمان بسیاری از حیوانات و گیاهان که در گذشته وجود داشته انددرگر وجود ندارند و نسل آنها از بین رفته است. پس شاید بتوان اکسیر راتفکیک کرد و مواد تشکیل دهنده آن را شناخت که تازه این هم امکان ندارد ولیبفرض این که بشود باید دید آیا این گیاهان هنوز هم وجود خارجی دارند یا ازبین رفته اند
در زمانهای قدیم که چیزی بهنام بتون وجود نداشت ، برای ساختن جاهای مستحکم از موادی به نام ساروجاستفاده می شد. امروزه به اشتباه مردم فکر میکنند که ساروج برای نگهداریعتیقه بوده است در صورتی که اینطور نیست.
ساروج برای پل سازی ، ساخت قلعه های محکم ، سد سازی ، و راه برای آب و نگهداری عتیقه و بسیاری از این مواری استفاده می شده است.
ساروج انواع مختلف دارد کهمحکمترین آن به ترتیب از ساروج سیاه شروع میشود و بعد از آن ساروج سفید وساروج طوسی و ساروج کرم است. بعضی از ساروجها با موادی بنام سیلکس و بعضیبا سرب و مس ذوب شده درست می شدند. اینها استقامت ساروج و محکمی آن رابالا میبرد.
در ساروجهایی که برای جلوگیریاز نفوذ آب ساخته میشد از پشم شتر و موی بز استفاده میشد که ساروج را برایجلوگیری از نفوذ آب مستحکم میکرد.
تا چند سال پیش شصدو دو نوعساروج شناخته شده است که از این تعداد پنجاه و یک نوع آن بدون اموال (زیرخاکی) میباشد و از باقیمانده انواع ساروج همه دارای طلا نمیباشد. درحفاریهای انجام شده اکثرا از سه نوع ساروج بار طلا بیرون آمده است والباقی دارای نقره و مفرق و اجناس دیگر بوده اند.
کلیه ساروجها از مواد اصلی زیر درست شده اند.
شن و ماسه ، آهک و سفیده تخم مرغ
مواد دیگری هم به انواع ساروج اضافه میشد که در بالا نام بردیم.
طریقه خرد کردن هرکدام از اینساروجها متفاوت است ولی به طور کلی میتوان آنها را خرد کرد و از بین برد. برای مثال یک الماس را فزض کنید که میخواهید آن را خرد کنید. اگر با پتکهم روی آن بزنید خرد نمیشود ولی اگر بدانید که ضربه را به کجای الماس واردکنید به راحتی خرد میشود و به قطعات کوچک تقسیم میشود. ساروج هم مانندهمین الماس است ، اگر مواد آن در دسترس نباشد باید بدانید که از کجا شروعبه شکستن آن بکنید تا بهتر نتیجه بگیرید.
برای ساخت مواد جهت خرد کردن ساروج باید نمونه ساروج وجود داشته باشد و مواد برای آن نمونه ساخته شودیا اینکه بدانید ساروج شما از چه نوعی است.
از بین بردن ساروجهایی که بهصورت عمودی میباشد با استفاده از مواد بسیار سخت تر است ولی نشدنی نیست. اول باید دور جایی را که میخواهیم مواد بریزیم با خمیر گرفته و آن راکاملا آبندی کنیم و بعد از مواد ساروج استفاده کنیم.
حالا که بحث ساروج را تمام کردیم چند خط هم در مورد سنگ برایتان بگویم.
سنگ را نیز اگر از نقطه ضعیفآن کار کنیم به راحتی شکسته میشود و میتوان سنگهای چند تنی را خرد کرد ولیاگر به پست سنگی خوردید که هم قطر داشت هم رگه نداشت که بتوان با قلم وچکش خردش کرد ، باید به روش زیر عمل کنیم.
چند سوراخ در یک امتداد و بهفاصله های مشخص در سنگ ایجاد میکنید و در داخل آنها موادی به نام کترا میریزیم (نوع ایرانی آن بهتر از نوع خارجی آن عمل میکند) و بعد با چوب سوراخها را کاملا از نفوذ هوا میپوشانیم و محکم میکنیم. از بست و چهارساعت تا چهل و هشت ساعت بعد کترا در داخل سوراخ حجم میگیرد و باعث ترک خوردن سنگ میشود و سنگ را خرد میکند.

برگرفته از وبلاگ : http://ariames.gohardasht.com/blog.asp?post=127

برآورد زمانِ ٨ هزار ساله‌ی اشوزرتشت بنابر یافته‌های باستان‌شناسی

مری ست‌‌گاست، باستان‌‌شناس آمریکایی، رنسانسی در شناخت زمان اشوزرتشت پدید آورده است. او برپایه‌‌ی یافته‌‌های باستا‌‌ن‌‌شناسانه، ثابت می‌‌کند که اشوزرتشت در عصر نوسنگی زندگی می‌‌کرد و تاثیر اندیشه‌‌ها و باورهای او را در همه‌ی دوره‌‌ی نوسنگی، حتا در خاورمیانه و یونان آن روزگار هم می‌‌توان دید. تا پیش از مری ست‌‌گاست، هیچ باستان‌‌شناسی به چنین یافته‌‌ای دست پیدا نکرده بود. اما شگفت است که در ایران، دستاوردهای باستان‌‌شناختی او را نادیده می‌‌گیرند.�آن‌‌چه بازگو شد، بخشی از سخنان سورنا فیروزی، پژوهنده‌‌ی تاریخ باستان، درباره‌‌ی شناخت زمان اشوزرتشت بود. به سخن او، انسان با پشت سر گذاشتن دوره‌‌های پارینه‌‌سنگی جدید و میان‌‌سنگی، به دوره‌‌ی نوسنگی می‌‌رسد و گام به مرحله‌‌ی روستا نشینی می‌‌گذارد. پس از این دوره است که عصر مس‌‌سنگی، مفرغ یا برنز و عصر آهن پدید می‌‌آید و زمان پدیداری امپراتوری‌‌های بزرگ فرا می‌‌رسد.

نوشته‌های کلاسیک درباره زمان اشوزرتشتفیروزی سپس به نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت اشاره کرد و گفت: �بیشتر متن‌‌های یونانی و نیز شاهنامه‌‌ی فردوسی، چنین نوشته‌‌اند که اشوزرتشت، ٨  هزار سال پیش می‌‌زیست. شاهنامه از ٦ هزار سال پیش نام می‌‌بَرد. البته باید دید که آیا اشاره‌‌ی فردوسی به شش هزار سال پیش از روزگار خود است، یا شش هزار سال پیش از گردآوری "خدای‌‌نامه" در روزگار انوشیروان ساسانی؟
اگر او روزگار انوشیروان را پیش چشم داشته است، گزارش او از روزگار اشوزرتشت با اشاره‌‌های نوشته‌‌های یونانی، نزدیک است. اسناد ایرانی هم همین را می‌‌گویند که اشوزرتشت بسیار پیش‌‌تر از آن تاریخی زندگی می‌‌کرد که اکنون برآورد می‌‌کنند. از این‌‌رو روزگار او هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی بوده است.�

نادیده گرفتن نوشته‌های یونانیفیروزی در ادامه افزود: �اما برخی به این سخن خرده می‌‌گیرند و می‌‌گویند که چگونه شدنی‌(:ممکن) است که اشوزرتشت در دوره‌‌ی نوسنگی زندگی کرده باشد و آنگاه اندیشه‌‌هایش چنین روشن و پیشرفته باشد؟ این تردید و پیش کشیدن پرسش‌هایی از این دست، از آن‌‌روست که آن‌‌ها  نوشته‌‌های یونانی درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت را به تمامی نادیده ‌‌می‌‌گیرند و ارزشی برای آن‌‌ها نمی‌‌شناسند تا بتوانند به این نتیجه برسند که اشوزرتشت در زمان دیگری زندگی می‌‌کرد. پیدا نیست که چرا نوشته‌‌های یونانی از دید این گروه از پژوهندگان، همه جا ارزش و اعتبار دارند، اما آن‌‌جایی که درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت سخن می‌‌گویند، باید بی‌‌ارزش و نادرست‌‌ گمان برده شوند.�

اشوزرتشت پیش از ماد‌ها می‌زیست
فیروزی در ادامه اشاره کرد که باختر‌زمینی‌‌ها روزگار اشوزرتشت را 600 پیش از میلاد می‌‌دانند و پژوهندگان ایرانی تا دوهزار پیش از میلاد و زبان‌‌شناسان 1000 تا 1200 پیش از میلاد. آن‌‌گاه به نقد و بررسی چنین برآوردهایی پرداخت و گفت: �آن‌هایی که می‌‌گویند اشوزرتشت در 600 پیش از میلاد می‌‌زیست، زمان او را تا روزگار مادها پایین می‌‌آورند. اما مساله این‌‌جاست که آن‌‌چه ما از باورهای مادها، برپایه‌‌ی نوشته‌‌های "هرودوت" و "استرابون" می‌‌دانیم، با آن‌‌چه اشوزرتشت در گاتها می‌‌گوید، جدایی بسیار دارد و نمی‌‌تواند جهان جغرافیایی آن‌‌ها یکی باشد. جهان‌‌شناخت پس از گاتها، همانند یسنا و یشت‌‌ها، نیز سومر و اکد و بابل و آشور را نمی‌‌شناسد. پس روزگار اشوزرتشت را به زمان مادها بردن، درست نیست و دشواری‌‌های بسیاری پدید می‌‌آورد. افزون‌بر این که اگر این‌‌گونه بود، یونانیانی که "دیااکو" را می‌‌شناختند، باید اشوزرتشت را، که به گمان این دست از پژوهندگان، پس از دیااکو می‌‌زیست، هم می‌‌شناختند. اما می‌‌دانیم که چنین نیست و یونانی‌‌ها می‌‌گفتند که اشوزرتشت بسیار پیش‌‌تر از دیااکو زندگی می‌‌کرد.�

بحث‌برانگیزی تاریخی که ذبیح بهروز می‌آوردبه باور فیروزی، آن‌‌چه زبان‌‌شناسان می‌‌گویند و برپایه سنجش‌‌های زبان‌‌شناسانه، زمان اشوزرتشت را 1000 تا 1200 پیش از میلاد می‌‌شناسانند، از آن‌‌رو که تنها حدس و گمان است و زبان‌‌شناسی دانشی نیست که بتوان از راه آن تاریخ دقیقی به دست آورد، نمی‌‌تواند پذیرفتنی باشد. زبان‌‌شناسی ظرف آزمایشگاهی ندارد که واژه‌‌ای در آن ریخته شود تا تاریخی باریک‌‌بینانه به دست آید. زبان‌‌شناس تنها می‌‌تواند نوشته‌‌ها را بسنجد و زمان دگرگونی‌‌های زبانی را گمان برد. همانند سنجش دگرگونی‌ واژه‌های پارسی هخامنشی تا واژه‌های پهلوی ساسانی که هم مدت زمان گذشته و هم بستر رخدادهای اجتماعی و سیاسی آن دوره روشن است. اما این روش برای واژگان گاتها که نه زمانشان را در اختیار دارند و نه از وضعیت سلسله رخدادهای روی‌داده از عصر زرتشت تا به روزگار هخامنشیان آگاهی در اختیار است، نمی‌تواند داشته باشد. تاریخی هم که ذبیح بهروز درباره‌‌ی روزگار اشوزرتشت برآورد‌(:محاسبه) کرده است و می‌‌نویسد که برپایه‌‌ی برآوردهای نجومی است، بسیار بحث‌‌برانگیز است. اگر کتاب او، �تاریخ تقویم�، را نگاه کنیم، برآوردی نمی‌‌بینیم. تنها دو سه نشانه دیده می‌‌شود و بازگفت‌‌هایی‌(:نقل قول‌‌هایی) از این و آن. جمع و تفریق‌‌های کتابش هم نادرست است و سند تاریخی استواری هم ندارد.

اشاره‌های �دینکرد� و �زادسپرم� به زمان اشوزرتشتسورنا فیروزی آن‌‌گاه به رویدادی اشاره کرد که می‌‌تواند نشانه‌‌ای برای شناخت درست و علمی روزگار اشوزرتشت باشد. او گفت: �در کتاب هفتم "دینکرد" و نیز کتاب "زادسپرم" نوشته شده است که 300 سال پس از دین‌‌آوری اشوزرتشت، خورشید‌گرفتگی در سرزمین‌‌های ایرانی روی داد. تا بدان اندازه که ترس و بیم بسیار پدید آورد و در یاد تاریخی مردم به‌جای ماند، حتا در نوشته‌‌های دینی نیز از آن یاد شد. اگر دین‌‌آوری اشوزرتشت را در سی‌سالگی بدانیم، این خورشید‌گرفتگی در 330 سال پس از زاده شدن اشوزرتشت بوده است. می‌‌توان پرسید که این گزارش، ما را به چه یافته‌‌ای می‌‌رساند؟ پاسخ این است که می‌‌باید این خورشید‌گرفتگی در زمانی پدید آمده باشد که مردم بیرون از خانه‌‌های‌شان بوده‌‌اند و آن را حس کرده‌‌اند. دیگر آن که در زمانی از سال بوده است که می‌‌توانسته روشنایی بسیاری در آسمان ایجاد کند.�

خورشیدگرفتگی در بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلادفیروزی آن‌‌گاه افزود: �من از کارشناس بخش تقویم مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران خواستم که به کمک نرم‌‌افزارهای خود، ٢ بازه‌‌ زمانی را برای این خورشید‌گرفتگی برآورد کند؛ یکی بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلاد که دیدگاه نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت است؛ و دیگری 1500 تا 1300 پیش از میلاد که دیدگاه ذبیح بهروز است. یکی از این خورشید‌گرفتگی‌‌‌‌ها که با داده‌‌های تاریخی هم‌خوانی دارد، در میان ساعات 1 تا 3 پس از نیمروز یک روز تابستانی (29 تا 31 اگوست) روی داده و از سرزمین‌‌های روزگار اشوزرتشت گذر کرده است؛ سرزمین‌‌هایی همانند: ری و زابلستان و بلخ و کابل. نکته این‌‌جاست که این خورشید‌گرفتگی، در سال 5855 پیش از میلاد رخ داده است که اگر 330 سال  را به آن بیافزاییم، سال 6183 پیش از میلاد به دست می‌‌آید که همان زادسال زرتشت در 5000 سال پیش از نبرد تروی می‌شود. می‌‌دانیم که جنگ تروی در سال 1184 پیش از میلاد بوده است. اما چنان‌چه این داده‌ها را با برآورد  استاد ذبیح بهروز بسنجیم، خطای ده ساله خواهد داشت. پس برآورد بهروز جدای از اشکالات جمع و تفریقی، حتا با داده‌‌های نجومی و دیدگاه‌‌های کلاسیک هم‌خوانی ندارد.�

گسترش فرهنگ ایرانی در میان‌رودانبه سخن فیروزی، زمانی که با این برآوردها به دست می‌‌آید، هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی است. یعنی همان دوره‌‌ای که برپایه‌‌ی یافته‌‌های �مری ست‌‌گاست�، پژوهشگر آمریکایی، اشوزرتشت در آن زمان زندگی می‌‌کرد. فیروزی در پایان افزود: �مری ست‌‌گاست می‌‌گوید که زرتشت نخستین کسی است که اندیشه‌‌های او کشاورزی را گسترش داد. در حالی که تاکنون گمان بُرده می‌‌شد که گسترش کشاورزی در پیِ عامل شکم‌محوری و تکامل جامعه انسان بوده است. اما این پژوهشگر و صاحب‌نظر آمریکایی چنین برداشتی را نادرست می‌‌داند و می‌‌گوید که روی گذاردن انسان به کشاورزی و رها کردن شیوه‌ی زندگانی شکارورزی و گردآوری خوراک، که بسیار ساده‌تر از کشاورزی بوده و هزاران سال نیز به آن، خوی گرفته بود، از آن‌‌رو بود که باور عقیدتی نوینی شکل گرفته بود. این باور، همان اندیشه‌‌های اشوزرتشت بود که بارها به آن در متون اوستایی و دینی زرتشتیان اشاره شده است.�
فیروزی در ادامه‌ی سخن‌‌های خود، از فلات ایران به آسیای کوچک و میان‌رودان رفت. وی بیان داشت که در فرهنگ نوسنگی �چاتال هویوک�، به روشنی فرهنگ ایرانیان را می‌توان دید. مهم‌ترین این ویژگی‌ها، گذاشتن مردگان در بلندی‌ها و در معرض پرندگان و پس از آن تدفین استخوان‌های آنان است. این شیوه از تدفین تنها ویژه گروهی از ایرانیان بوده که بارها به آن در نوشته‌های خود اشاره کرده‌اند و  غربیانی چون هرودوت نیز درباره گسترش آن میان مادها نوشته‌اند. وی گفت که در کنار این مورد، به طور جداگانه، �ست گاست� نیز شوندهای فرهنگی فراوانی را درباره آیین‌های هندوایرانی رایج در این منطقه ارایه داده است و حتا آورده که نشانه‌های فرهنگ کیش کهن ایرانیان، مانند قربانی کردن گاو و بسیاری کردارهای مورد نکوهش زرتشت تا لایه ششم �چاتال هویوک� وجود داشته، ولی به یکباره و همزمان با عصر زمان کلاسیک زرتشت، آیین‌های زرتشتی گسترش یافته است.
�ست گاست� همچنین درباره‌ی میان‌رودان، یافته‌های جالبی ارایه داده است. او فرهنگ پیش از تاریخ �حسونا� را دارای ویژگی‌های ایرانی و از نقطه‌ای زرتشتی‌گری دانسته و مساله هندوایرانی بودن فرهنگ پس از آن، �سامره� را که پیش‌تر توسط �مارجیا گیمبوتاس� آمریکایی- لیتوانیایی، برپایه‌ی زبان و فرهنگ، �ایرانی� خوانده شده بودند را از نظر شاخصه‌های زرتشتی‌گری، می‌شناساند. او همچنین، فرهنگ �حلف� به عنوان یکی از گسترده‌ترین و کهن‌ترین فرهنگ‌های پیش از تاریخ میان‌رودان را ایرانی و زرتشتی‌گرا شناسانده که اندیشه‌های اشوزرتشت را در قالب گسترش کشاورزی و نقوش سفالی دارای مفاهیم زرتشتی‌گری به جاهای گوناگون آسیای باختری انتقال داده است. �ست گاست� آورده که �حلفی�ها، در پی نفوذ آخرین فرهنگ پیش از تاریخ میان‌رودان، �عبید� که فرهنگی کاملا متفاوت را دارا بوده است، به فلات ایران دوباره بازگشته‌اند. البته ناگفته نماند که �ست گاست�، فرهنگ �حلف� را برآمده از اندیشه‌های ایرانیان دانسته که در کنار ساکنان قدیم میان‌رودان به گسترش باورهای زرتشتی‌گری پرداخته‌اند.
فیروزی در ادامه درباره فرهنگ �عبید� گفتگو کرد. وی گفت که �ست گاست�، �عبید� را دارای فرهنگی جداگانه می‌شناساند، ولی درباره آن توضیحی ارایه نداده است، به ظاهر ما را دچار آشفتگی می‌کند. اما با گسترده کردن دامنه‌ی آگاهی‌های خود به پژوهش‌های باستان شناختی و نیز جستارهای �ساموئل کریمر�، نامورترین سومرشناس روزگار کنونی، می‌توان درستی آن را دریافت. �عبیدی�ها آیین نیایشگاه‌سازی و اهدای فدیه و قربانی در نیایشگاه‌ها را زنده کردند و استفاده از نقوش روی سفال نیز در آن روزگار کم شد. از دید �ست گاست�، این به معنای زدایش اندیشه‌ی زرتشتی‌گری در میان‌رودان است. حال این �عبیدی�ها که بوده‌اند؟ �کریمر�، گفته است که �عبیدی�ها ساکنان نخست فلات ایران بوده‌اند که در هزاره پنجم به میان‌رودان رفته و فرهنگی را از فلات به جنوب میان‌رودان منتقل کردند که سپس‌ها، وارد فرهنگ سومریان شد. با این داده‌ها، �عبیدی�ها را باید پیروان کیش مخالف اشوزرتشت با ریشه فلات ایران و ایرانی تبار دانست.
فیروزی در پایان، به شمال باختری ایران و بررسی درستی یا نادرستی گزارش‌های تکمیلی یونانی پرداخت. وی اشاره کرد که سندهای یونانی از حضور سیاسی مادها و دیگر ایرانیان در پایان هزاره‌ی سوم پیش از میلاد در شمال‌باختری ایران و همدان امروزی یاد کرده‌اند.
برپایه‌ی این گزارش‌ها،  این مادها  و ساکنان شمال‌باختری ایران، در پی یورش‌هایی سهمگین در حدود 2000 سال پیش از میلاد برافتاده‌اند. چنان‌چه در یافته‌های باستان‌شناسی دقیق شویم و از شگرد تفسیر و تطبیق یافته‌ها با گزارش‌های کلاسیک که در همه‌جا رواج و اعتبار دارند، بهره ببریم، درمی‌یابیم که در سه نقطه یانیق‌تپه، گوی‌تپه و هفتوان‌تپه، اثرات چنین یورش‌های ویرانگری در حوالی 2000 پیش از میلاد دیده می‌شود که در یک مورد، شوندِ برافتادن کامل سکونتگاه، در مورد دوم شوند دگرگونی فرهنگ و در نقطه‌ی دیگر شوندِ ایجاد یک فاصله تا ادامه‌ی دوره بعدی سکونت شده است. این مطلب، ما را به درستی گزارش‌های کلاسیک یونانی درباره پیشینه‌ی حضور ایرانیان در فلات مطمئن‌تر می‌سازد.

برگرفته از وبلاگ : http://ariames.gohardasht.com/blog.asp?post=129

مهرگان و مهرپرستی


مهرگان از کهن ترین جشن هاى ایرانیان است که سابقه اى چند هزار ساله داشته و هرسال دهم مهرماه (و به روایتى شانزده مهرماه) برگزار می شد. جشن مهرگان ریشه در آئین مهرپرستى یا میترائیسم، دین اقوام باستانی ایران قبل از پیدایش زرتشتیسم دارد. به قول زنده یاد دکتر پرویز ناتل خانلری : " مهرگان ، جشنى به درازاى تاریخ ایران " می باشد. علاوه بر ایران در هندوستان و افغانستان و آسیای میانه نیز رواج داشت و بعدها منطقه گسترش آن تا به اروپا توسعه یافت. مُهر و نشان مهرپرستی را امروزه هم می توان در بسیاری از سنن و اعیادی که در ایران و اروپا و آسیا هنوز برگزار می شوند مشاهده کرد اما به شکل تغییر یافته و با پوشش و جامه ی مذهبی، چه اسلامی و چه مسیحی . برخلاف دیگر ایزدان و خدایان که براساس پیروانشان از ازل بوده اند مهر یا میترا در شب یلدا در غاری از دل یک سنگ زاده شد تا چون خورشیدی تابان، ظلمت طولانی زمستان را پایان بخشد. براساس این آئیین گیاهان و جانوران نه در آسمانها بلکه در زمین آفریده شدند ، به باور مهرپرستان از شیره هوم (گیاهى است داراى شیره اى سفید که در ایران و افغانستان مى روید) گیاهان و جانوران بوجود مىآیند. اما این گیاه در آغاز در انحصار خداى ملعونى بنام ایزدهوم بوده و مانع از استفاده از آن و آفرینش مىشد, میترا ایزد بدکنش هوم را کشته و شیره گیاه را به زمین مىپاشد و انواع گیاهان و جانوران از این شیره پدید مىآیند. بعدها این روایت در برخورد با آیین های دیگر ملل همجوار ایران تغییر یافت و هوم به شکل گاوی افسانه ای درآمد که با کشتن آن توسط میترا و ریختن خون آن بر زمین گیاهان و جانوران بوجود آمدند. مهرگان در آغاز مجموعه اى از آئینها و مراسم ساده اى بود که در طى سال در بزرگداشت میترا و سپاس از او بخاطر آزاد سازى نطفه گیاهان و جانوران(و نه خلق آنها) عمدتا توسط دهقانان و شبانان که پرستاران و تیمارگران گیاهان و جانوران محسوب مىشدند برگزار مىشد. مهرگان در واقع آئین زحمتکشان و بویژه کشاورزان بود.
زاده شدن میترا از درون سنگ


در گیلان و مازندران بویژه در روستاها، بیشتر از هر جای ایران مهرگان جشن گرفته می شود. در واقع اولین قوم بومی ایرانی که به مهر پرستی مشهور بود کاسپین ها، اجداد گیلانی ها و مازندرانیهای امروز بودند و سومریها در نوشته هایشان آنان را آفتاب پرست می نامیدند. زمان همه این جشنها مصادف است با پایان فصل برداشت محصولات کشاورزی. در واقع این جشنها مراسم سپاسگذاری از ایزد مهر و بار آوری است که یاور چند هزار ساله ی دهقانان در امر کاشت و برداشت می باشد. در بسیاری از روستاهای گیلان و مازندران جشن خرمن در این ایام برگزار می شود. در توسکامحله قاسم آباد در گیلان هر سال در سه آدینه مردم در شاه شهیدان جمع شده و جشن می گیرند. در آدینه آخر که جشن مهرگان اصلی هست مردم بسیاری از شهرها و روستاهای شرق گیلان و غرب مازندران نیز به آنجا می آیند. تا حدود بیست سال پیش دختران و پسران روستایی در این روز بهترین لباسهای خود را ،چون ایام نوروز ، می پوشیدند. مبدا بسیاری از آشنایی ها و احتمالا پیمان تشکیل خانواده بین دختران و پسران مجرد همین آدینه در توسکامحله بود. در همین ایام در گیلان و مازندران در چندین آدینه پیاپی مراسم کشتی گیری برگزار می شد و در آدینه آخر با گذاشتن برُم ( داربست یا نردبانی که جوایزی مثل پیراهن، ظرف و مشابه را به آن آویزان می کردند) به کشتی گیران برنده جایزه می دادند. اواخر تابستان و اوایل پاییز ، در ایام خرمن محصولات کشاورزی که هوای آفتابی از ضروریات می باشد، هرگاه ابر و بارندگی زیاد مانع این کار شود در روستاهای شرق گیلان نوجوانان با رقص و پایکوبی از خورشید می خواهند که با تابش گرما آفرین خود کشاورزان را یاری دهد. معمولا یک نفر با گذاشتن یک دُم که از ساقه برنج درست می کنند نقش اهریمن یا همان ایزد ملعون هوم را بازی میکند و می رقصد و بقیه دورش جمع شده و با دست زدن و هو کردنش همزمان می خوانند:" ای خدا آفتاب بنه / منگ منگتاب بنه" و بدینسان خورشید را به تابیدن دعوت می کنند. به در هر خانه روستایی که می رسند صاحب خانه اندکی برنج در توبره یا کیسه ای که به گردن ملعون آویزان هست می ریزد. بعد برنج را به بقالی محل داده و او نیز بهای برنج را با نخودچی، کشمش، شکلات و یا دیگر تنقلات می پردازد.

آن زمان که مهرپرستی در اوج گسترش خود بود، توانگران، زورمندان و شاهان وقتى به علاقه توده مردم به این آئین پى بردند، به فکر استفاده از آن برآمده وخود نیز به آن "گرویدند". کم کم مهرگان از مراسم ساده مردمى که چندین نوبت در سال اجرا مىشد بصورت جشنهاى مفصل دربارى با اهدا(اجبارى) هدایا و پیشکشها از طرف حکام و شاهان محلى به شاه و امپراطور، ظهور مغ ها و تشکیل معابد بزرگ، مراسم قربانى کردن گاو و گوسفند درآمد. ناگفته نماند که حکام محلى با بستن مالیاتهاى سنگین بر گرده دهقانان هزینه "پیشکشها" را تامین مىکردند. بدینگونه مهرگان تبدیل شد به بارى بردوش دهقانان و شبانان. درحالیکه شاهان در حضور مغان و کاهنان و حکام محلى جشن را با شکوه و جلال فراوان، با نوشیدن شیره خلس آور گیاه هوم، قربانى کردن گاو وگوسفند، رد و بدل هدایا چون طلا و اسب و کنیزکان و رقص و پایکوبى برگزار مىکردند، همزمان در روستاها مردم با نشستن دور سفره مهرگان که شامل هفت عنصر (البته اگر بعداز چاپیده شدن توسط ساتراپها و مغان بنیه مالىشان کفایت میکرد) شامل انار، انگور ، به، ترنج، سیب، عناب و کُنار بود ضمن ستایش مهر، از وى مىخواستند تا سال آینده کشت هایشان محصول پربار داده و دامهایشان پر شیر و مصون از آفت و بیمارى باشند.

چون مهرپرستى تدریجا دین رسمى امپراطورى شد، مثل اغلب ادیان که وقتی به ابزار تبلیغات دولتی تبدیل شدند بتدریج سادگی و خصلت مردمی ابتدایی خود را از دست داده و به عامل فشار و تهدید و تحمیق مردم توسط شاهان و مغان و در مجموع همه ستمگران تبدیل شد. از مراسم بسیار زننده اىکه در این دوره در بین طبقات بالاى جامعه متداول شد قربانى کردن گاو در چندین نوبت در سال بود. مغان براى بزرگاندن دم و دستگاه خدایان، از به قربانگاه فرستادن حتى تنها گاو مردنى شبانى مردنى و خانه بدوش چشم نمىپوشند. "مهرپرستى در قربانگاههاى به خون آلوده و پر مگس، چارپایان قابل قربانى را به خاک و خون مىکشد، و از این راه هرچه فقر شبانان و کشاورزان وتوده هاى بىخواسته بیشتر مىشود، نیازشان به خدایان محسوس تر مىشود. " حتى با کمیاب شدن گاو، ناگزیر چارپاى کوچکترى را به جاى گاو به قربانگاه مىبرند و این چارپا را ناچار "گو سپنته" یا گوسپند یا گوسفند یعنى گاو مقدس مىنامند.تا جایى که امروز هم به گوسفند گاو مقدس مىگوییم" (تاریخ جشنهاى ایران_ دکتر پرویز رجبى)

دیوارنگاره از یک مهرابه‌ در مارینو ایتالیا که صحنه کشتن ورزا (گاو) توسط میترا را نشان می دهد


زرتشت که مدت ده سال از ترس شاه و مغان مهرپرست مجبور بود آئین خود را مخفیانه تبلیغ کند،مىگوید: براى آزارى که آنان ازکردارها و گفتارهاى خودشان به چارپایان مىرسانند، به جاى آر آن داورى که در پایان، در خان و مان دروغ خواهى داد . این را مىپرسم، چه چیزى است سزاى کسى که از براى دروغ پرست(شاهان و مغان)، شهریارى فراهم کند؟ از براى آن بدکنشى، اى اهورا، که مایه زندگى خویش نیابد، جز به آزار چارپایان و کارگران وکشاورزان راست کردار؟

پس از گسترش آئین زرتشت، علیرغم مخالفتهاى اولیه زرتشت با میترا و مهرپرستى و تبلیغ علیه آن، مهر که در سیر زمان براى التیام دردهاى بىشمار محرومان بتدریج از حالت خدایى بیرون آمده بود گاهی بشکل پهلوان اسطوره اى، کاوه که بر علیه ستمگر زمان ضحاک شورید و گاهی فریدون که ضحاک را در کوه دماوند به بند کشید زندگى دوباره یافت (همانطور که بعداز استیلاى اعراب، ایرانیان سوگ سیاوش را به شکلى دیگر و به نام عاشوراى حسینى حفظ کردند). دهقانان و شبانان، مهرگان، این آئین زیبا را که پیوندنزدیک با بارورى و مبارزه با ستمگرى دارد را از چنگ مغان و شاهان درآورده و دوباره آنرا به جشن زحمتکشان تبدیل کردند. گرچه مهر از خدایى به زیر کشیده شد، اما علیرغم تمایل موبدان و ستمگران بعدى به عنوان یکى از ایزدان در آئین زرتشت به زندگى ادامه داد.

برگرفته از وبلاگ : http://ariames.gohardasht.com/blog.asp?post=125