رودبار و منجیل

هنگامی که به بهشت گیلان سفر میکنیم در بین راه به دو شهرزیباودلپذیر درکنارآب برمیخوریم به نامهای رودبارومنجیل.*بار* درزبان پهلوی به معنی کناروساحل است بنابراین رودبار می شودشهرکناررود(سپیدرود).شهرهاوروستاهایی همچون بار درغرب خراسان،شهرستان آب بردراستان زنجان(آب برهمان آب باراست وامروزه ازواژه بر بجای بار بهره میبریم مثلافلان زمین دوبر است یابر فلان جا)،پارودباردرنزدیکی لوشان،شهررودباردرنزدیکی کهنوج وروستای بارده درشمال آن ودرشمال شهرکرد،شهررابردرنزدیکی بافت(کلمه را میتواند هم کوچک شده راه باشدوهم کوچک شده رگ ،رگrag درزبان پهلوی به معنای جوی آب است)،راور کرمان نیز شایدرابربوده باشد.اما*من*،*مان*و*ما*پسوندهاوپیشوندهای مکانی هستند .درزبان پهلوی مانیشن(manishn)یعنی خانه،مسکن و من(man)یعنی خانه ومانیشنیه(manishnih)یعنی زندگی. منجیل یامنگیل یعنی محل سکونت گیل ها،شهر کسما دراستان گیلان(کسما همان کاسما است وکاسها همانگونه که درگذشته گفتیم از قبایل مهاجران آریایی بوده اند)،شهرهاوروستاهایی درایران داریم به نامهای شال،شالماوماسال که ماسال نیز میتواندماشال بوده باشد(شال درزبان پهلوی به معنای شغال است ودرقسمتهایی از شمال به درختهای صنوبرنیز شال میگویند ومیدانیم درجنگل های شمال این گونه درختهاوشغال بسیارند).ای سرزمین مادری من ای ایران همیشه بر وبومت آباد باد.

تجریش

روستاهاوشهرهایی درمیهن ماهست که نامشان ازریشه تچن(tachan)وتچک(tachak) به معنای روان،جاری،تندرو وتازنده گرفته شده است وباید در این شهر ها وروستاها رودهایی پرآب وخروشنده درگذشته بوده ویا هم اکنون جاری باشد.رود تجن(تچن)در شمال ایران از همین ریشه است.روستای تجره درنزدیکی خوانسار*شهرستان تجرک درغرب ساوه وروستایی بدین نام درنزدیکی طبس*روستای تجروددرشمال کاشمرودرجنوب تربت حیدریه*روستای تجردرشمال شاهرود*تجره سراب درنزدیکی خرم آباد*روستای تجن درغرب قاین .شاید تجریش در شمال تهران نیز ازهمین ریشه باشد زیرا درزبان پهلوی تچیشن(tachishn)یعنی جاری شدن آب،ومردم تهران سیل ویرانگررودخانه تجریش را در حدود ۲۰سال پیش فراموش نکرده اند.باید بدانیم پس ازورود اعراب به ایران ونبود حرف چ درزبان عربی،چ به ج  دگرگون شده است.بد نیست بدانیم واژه تازیانه در ریشه ،تاچانک بوده است که نخست به تازانک وسپس به تازیانه تبدیل گشته است.

دژها

درنام بسیاری ازروستاهاوشهرهای این سرزمین کهن،واژه "دژ" بکاررفته است.درزبان پهلوی نام های :دژ،دیژ،دز،دیز،دیزک،دیزگ به معنای دژ و قلعه می باشد واز ریشه دزیتن(dezitan) به معنای ساختن وبرپاکردن یک تپه یاخاکریز گرفته شده است.اکنون می فهمیم سددز درخوزستان یعنی چه.درگذشته گفتیم قلعه واژه ای عربی است همان گونه که سد واژه ای عربی است. برای نمونه:روستای دیزک در نزدیکی میرجاوه درمرزپاکستان،دیزدرارتفاعات نزدیک ماسوله،دیزآباد دراستان مرکزی،دیزج در استان زنجان(دیزج معرب دیزگ می باشد)،دیزآوند درنزدیکی قوچان،دیزباد نزدیک نیشابور،دیزج در نزدیکی مرند ودر نواحی مرزی آذربایجان غربی وروستاها وشهرهایی همچون:دیزادیز،دیزاوند،دیزباد،دیزج الند،دیزلو،دیزه جین،دیزیجان و حتمن نام گردنه دیزین در شمال تهران که در روزهای برفی مسدود اعلان میشه به گوش هر ایرانی خورده است.حال که سخن از دز و دیز و دیزین شد بدنیست بدانیم دیزی(ظرف مخصوص آبگوشت)شایداز ریشه(dazitan)که به معنای داغ کردن وسوزاندن است گرفته شده باشد.به امید استواری همیشگی دژهای این سرزمین  دربرابر بدخواهانش.دوستان من ازینکه یکی دوسالی مطلب تازه ای نگذاشتم مرا ببخشند.

بانه

یکی از شهرهای زیبای ایران بانه در استان کردستان است که در زبان پهلوی  به معنی منطقه ای جنگلی می باشد.بانه در اصل وانک(vanak)به معنی جنگل ودرختزارمی باشد که در فارسی دری میم به  ب دگرگون شده است و کاف به ه (مانند دره که در اصل درک بوده است).  

رنگ سبز در زبان پهلوی

رنگ سبزدرزبان پهلوی باواژه های سپز(sapz)،زرگون(zargoon) و زریون(zaryoon)آمده است( اگرچه زرگون وزریون به معنی زردرنگ وطلایی رنگ هم می باشد)ازاینروسرزمینهایی سبزوخرم بااین واژگان نام گرفتند:زرگان(خوزستان)،زرقان(آذربایجان شرقی وفارس.دراینجاقاف جایگزین گاف شده است)،زرق آباد(خراسان شمالی)،زری(آذربایجان غربی وخراسان جنوبی)،زرین(یزد)،زردر(تهران)،روستای زاگون دراستان تهران نیزممکن است دراصل همان زرگون باشد،روستاهای زرین آباد(استانهای کردستان،مازندران،زنجان،سمنان،تهران،کرمان،ایلام)،زرینه(کردستان)زرین گل(گرگان)،زرین شهر(اصفهان)وروستای زرینه ور درآذربایجان غربی.

چینار در ارمنستان

چنار نام درختی است که در زبان پهلوی با نمای چینار(chinar)بکاربرده شده است.فراوانی این درخت در ایران آنچنان است که بسیاری ازروستاهای ایران به نام این درخت می باشدوجهانگردانی درسفرنامه شان این درخت رانام برده اند.خوب است بدانیم نام این درخت درارمنستان نیزچینارمی باشدواشاره به پیوستگی این سرزمین زیبا درزمانی نه چندان دوربه ایران عزیزدارد.

روستاهای چناردراستانهای لرستان(دوروستا)،کرمان،اردبیل،خراسان رضوی(سه روستا)،کرمانشاه(دوروستا)،قزوین،اصفهان،خوزستان،فارس،مرکزی وگرگان.روستاهای چناران دراستانهای گلستان،خراسان رضوی،خراسان شمالی،کرمان وشهرستان چناران درخراسان رضوی.روستاهای چنارباشی دراستان ایلام،چنارباغله لرستان،چناربن مازندران،چناربو خراسان رضوی،چنارپیچاب خوزستان،چنارخشکه لرستان،چناردم چهرلرستان،چنارستان لرستان وخوزستان،چنارشاهیجان درفارس،چنارعلیاهمدان،چنارفاریاب فارس،چنارک خراسان رضوی،چنارک اصفهان،چنارمحمودی چهارمحال وبختیاری،چشمه چنار کهکیلویه وبویراحمد،چنارمیشوان  فارس،چنارناز یزد،چنارو کرمان،چنارویه فارس،چناره درلرستان وکردستان.

 

بور

درزبان پهلوی بور(boor) به معنای سرخی مایل به قهوه ای وبوران(booran) به معنای گلگون وسرخ فام می باشدو ازاینروست که به افراد سرخ وسفیدهم بور می گوییم. در نام سرزمین های بسیاری این واژه بکار رفته است که شاید یک برهانش رنگ خاک وکوههای سرخ رنگ آن سرزمین ها باشد: روستای بورآلان در آذربایجان غربی،روستای بوران در نزدیکی آمل در استان مازندران،روستاهای بوران علیاوبوران سفلی دراستان اردبیل،روستای بوربوردراستان همدان،روستای بورسردرجنوب ایران در نزدیکی چابهار،بورک در نزدیکی لردگان در استان چهارمحال وبختیاری،بورنجان در استان فارس،بورنگ در استان خراسان جنوبی،بوروی درسیستان وبلوچستان،بوری آباددراستان خراسان رضوی وروستای بوریان در استان خراسان شمالی.

چاقو سازها بدانند

درزبان پهلوی وسایل کوچک فلزی مانند چاقو،زنجیرورکاب راچیلان می گویندوکسی که اشیای کوچک فلزی رامی سازد،چلنگر(chilankar)نام داردازاینروچاقوسازراچلنگرمی گویند.هم اکنون نیز در شهرستان ابهر دراستان زنجان از این واژه بهره می برند. روستاهایی هم بنام چلان در آذربایجان شرقی وچلندردر مازندران داریم.به نظر بنده ممکن است روستای کلنگرزدرنزدیکی شهرستان ابهر نیزازین ریشه باشد.

چمیشن(قمیش)

چمیشن(chamishn)در زبان پهلوی به معنی تفرج کردن وبانازوکرشمه راه رفتن می باشدکه باگذشت زمان تحت تاثیرلهجه های ترکی و عربی به شکل قمش یا قمیش درآمده است وروستاهای سرسبزوخرمی به این واژه نام گرفته اند مانند:قمشلو در استان زنجان،قمش دراستان لرستان،قمشلودرشمال بیجاردراستان کردستان،روستای قمیشلودراستان اصفهان.

"ویس" و "ویک" در زبان پهلوی

ویس(vis)در زبان پهلوی به معنای" شاهزاده" است همچنین برگردان دیگرش" ناحیه" می باشد.شهرها وروستاهایی که در نام آنهااز واژه ویس استفاده شده است:شهرستان ویس در نزدیکی اهواز،روستای ویس آباد در نزدیکی قزوین،روستای ویست در جنوب گلپایگان،روستای ویسکه در خاور ایلام،روستای ویسمه در شمال اراک و روستای ویسیان درباختر خرم آباد.

پسندیده است بدانیم روستاهای" ویستان" و" ویک"دراستان زنجان وروستای "ویسر"در استان کردستان از ریشه وه(veh)و وهیک( vehik)به معنای خوبی و بهی هستند(وه=به).با آرزوی خوبی و بهی برای همه انسانها بویژه ایرانیان در سال جدید خورشیدی(۱۳۸۸).روزگار بر همه ویستان(بهستان)باد.

پایتخت های عراق و آذربایجان،واژگانی ایرانی

برگردان بغ(bagh )،بگ( bag)وبک(bak )در زبان پهلوی خدا،سرور وشاه می باشد.روستاها و شهر هایی که ریشه در این واژگان دارند ازین قرارند:روستای بغبغو در خراسان رضوی،روستای بغدادآباددرنزدیکی مهریز یزد(شایسته است بدانیم بغداد پایتخت عراق وباکو پایتخت آذربایجان شوروی واژگانی هستند پهلوی از ریشه بغ وبک به معنای خدا).روستای بغداده در خراسان جنوبی،بغرایی در خراسان جنوبی،بق دراستان سمنان،روستای بق بقاب درخوزستان،بق مج درخراسان رضوی،روستاهای بکان و باکان(بکان)در استان فارس،روستای بکتاش در آذربایجان غربی(ناگفته نماند که تاش در زبان پهلوی از ریشه تاشیت به معنای آفریده است بنابراین بکتاش می شود آفریده خدا همان گونه که مهرتاش می شود آفریده مهر)،بکران در استان سمنان،بکیان در استان فارس،بگه جان در استان کردستان،بگدانه در استان فارس و بگ وبگان در استان سیستان وبلوچستان.

ونک

ون(van )در زبان پهلوی به معنای درخت و جنگل است و در نام شهر ها و روستاهای زیر از این واژه بهره برده شده است:

روستای ون (در شمال باختری کاشان)،روستای ونایی(در جنوب اسلام آباد غرب)،روستای وناجم(درجنوب ساری)،شهرستان وزوان (در شمال اصفهان)،شهرستان ونک (در جنوب اصفهان) وروستای ونک(در باختر چابهار)،روستای ونونان(در باختر زنجان)،روستای ونیار(در نزدیکی تبریز)،روستای ونی سر(در شمال باختری زنجان)،ونداده(در نزدیکی وزوان اصفهان).

اکنون نیز در ده ونک در شهر بزرگ تهران،بجای دار و درخت و جنگل، برجها و آسمانخراشها دیده می شود.

بازار در زبان پهلوی

بازار در زبان پهلوی به گونه های زیر آمده است:1-"وازار":لازم به یادآوری است که واو در زبان پهلوی به مرور زمان در فارسی امروزی  بیشتر جاها به ب دگرگون شده است مانند:وازار=بازار،وارش=بارش،ورف=برف.

2-"واچار": مانند واجارگاه در استان گیلان(حرف چ بعد از اسلام در بیشتر جاها به ج تبدیل شد ه است).

3-"رستک"( rastak):مانند شهرستان راستقان در خراسان شمالی(در اصل راستگان بوده)،شهرستان رستا ق(رستا ک یا رستک) در استان فارس و روستاهای رستا ق دراستانهای هرمزگان و کرمان(همینطور حرف ک وگ بعد از اسلام به ق تبدیل شده است). هنوز در بازار از واژه راسته استفاده می شود مانند راسته بزاز ها یا راسته پارچه فروش ها و...

قنات در زبان پهلوی

قنات(مجرای آب) که یک واژه معرب است در زبان پهلوی به شکل های زیر آمده است:"کانک"(kanak )،"کتس"(katas )یا "کت"(kat )،"کهس"(kahas ) و شهر ها و روستا هایی که در نام آنهاازاین ریشه هااستفاده شده است به این گونه اند:

کت(خوزستان)،کتو کان(سیستان و بلوچستان)،گلو کان(تهران)،کته(کهکیلویه و بویر احمد،فارس)،کته تلخ(خراسان رضوی)،کته سر(گیلان)،کدکن = کسی که قنات را می کند(خراسان رضوی)،کن(تهران)،کنه(فارس)،کنه هر(کرمانشاه)،کنگ(دو روستا در خراسان رضوی)،کهن= (کرمان)،کهن آباد(سمنان)،کهنک(زنجان ،سیستان وبلوچستان)،کهنگ(تهران،اصفهان،خوزستان)،کهنگان (کهکیلویه وبویر احمد)،کهنه(خراسان شمالی،فارس)،کهنه جلگه(خراسان شمالی).

قلعه در زبان پهلوی

در زبان پهلوی،قلعه که واژه ای معرب است به گونه های بسیاری آمده است که از همه بیشتر "کلات" (kalaat)و"کلا" میباشد مانند شهرها و روستاهای زیر که به دلیل فزونی آنها از یاد استانشان می گذریم:کلا(امیرکلا،دیوکلا،کلاچای)-کلاتک-کلات مالک-کلات مسجد-کلاتو-کلاته(کلاته،کلاته ابریشم،کلاته اسد،کلاته اومار،کلاته چنار،کلاته خان،کلاته ری،کلاته رودبار،کلاته کبود،کلاته گاوج،کلاته نو،کلاته شور،کلاته خوش،کلاته رشم،کلاته سنجر،کلاته سهراب و...). واژه دیگر"آوهان"(aavahan)است که ممکن است روستاهای آوه در استان قزوین و استان مرکزی و شهرستان آوج در مسیر تاکستان به همدان دارای همین ریشه باشند.

دیگر واژه"ور"(var) میباشد:ورپشت(استان اصفهان)،ورجان(جنوب شهرستان قم)ورجوی(آذربایجان شرقی)،ورچند(استان مرکزی)،ورچه(استان مرکزی)،ورده(استان مرکزی)،ورزن(استان تهران)،ورزنه(استان اصفهان)،ورسک(استان مازندران)،ورکان(استان اصفهان)و...

واژه های" پروند"(parvand), پروار"(parvar) و"کریت"(karita) نیز به معنای قلعه میباشند: پروند(استان خراسان رضوی)،پرور(استان سمنان)وکریت(استانهای یزد وخوزستان).

آبشار رامینه

رامیشن (ramishn)،رامی نیشن(raminishn) و رامیه(ramih) در زبان پهلوی به معنای شادی،خوشی وآرامش است و جاهایی که در نام آنها از واژه "رام" استفاده شده است گویای سرسبزی و دلپذیری آن سرزمین می باشد:رامسر در استان مازندران،رامه در استان سمنان،رامجردی در شمال مرودشت شیراز،رامجین در استان تهران،رامک در جنوب ایران،رامشه در استان اصفهان،رامشیر ورامهرمز دراستان خوزستان،رامیان در خاور گرگان و رامین در استان زنجان.سزاوار است از آبشار زیبای رامینه در جنگلهای دیدنی شهرستان ماسال در استان گیلان نیز یادی کنیم.

قرقاول

قرقاول جانوری است سیاهرنگ که پر آنرا پادشاهان ایرانی بر تاج خویش نصب می کردند و به آن خروس صحرایی و یا کوهی نیز گفته اند.قرقاول که کلمه ایست ترکی در زبان پهلوی،"چور" گفته می شود و روستاهایی که از واژه چور در آنها استفاده شده است ازاین قرارند:روستای "چورت" در استان مازندران،روستاهای"چورزق"در شمال وجنوب استان زنجان،روستای "چورس" در شمال شهرستان خوی ،روستای "چوره"دراستان قزوین وروستای "چوران" در نزدیکی پاریز در استان کرمان.دراینجا شایسته است از استاد گرانقدر تاریخ جناب آقای دکترباستانی پاریزی که بسیار به روستای پاریز ارادت دارند به بزرگی یاد کنیم و از خدای مهربان طول عمر برای این انسان فرزانه درخواست نماییم.

کوشکی ها بدانند

کوشک در زبان پهلوی به معنی قصر یا کاخ است و مناطق بسیاری در ایران بدین نام می باشند:کوشک آباد،کوشکا،کوشکان،کوشک باغ،کوشک بهرام،کوشک بی بی چه،کوشک زر،کوشکسار،کوشک علیا،کوشکک،کوشک مور،کوشک هزار،کوشکی واما اسمهایی از شهرها وروستاها وجود دارند که واژگون شده کوشک میباشند مانند:کشک سرا(کوشک سرا)،کشکآباد ،کشکک،کشکمیر،کشکرک،کشکوییه و کشکان.

علف

علف،کلمه ایست عربی که در زبان پهلوی به شکلهای "گیاه"،"مرو"و"واش" آمده است و در اسامی روستاها و شهرهای زیراین واژه ها که بر سر سبزی آن سرزمین ها گواه می باشند را می بینیم.

روستای گیاهان در جنوب دریاچه هامون و روستای گیان در نزدیکی نهاوند.

روستای مرو در نزدیکی اراک،شهرستان مرودشت در استان فارس و مروست در جنوب استان یزد.

روستای واشه در جنوب اراک،روستای واشیان نصیرتپه درنزدیکی پل دختر در استان لرستان،روستای واشقان(واشگان) دراستان مرکزی و منطقه تنگه واشی در نزدیکی شهرستان فیروزکوه استان تهران.

مار در شهر ها و روستاهای ایران

مار در زبان پهلوی به چند شکل آمده است:

1-"مار":مارگان در شمال شرقی زابل,مارگز در شمال شرقی بندر عباس,مارگون در شمال غربی یاسوج ومارنج در جنوب شرقی سنندج

2-"گرچک" :شهرستان قرچک در استان تهران وروستای قرچه در شرق دشت کویر.

3-"آز": روستای آزان درنزدیکی میمه اصفهان,آزانباردر جنوب قیدار در استان زنجان.

4-"گز":روستای گز در نزدیکی سواحل دریای عمان و نزدیک بیرجند,شهرستان گز در نزدیکی اصفهان,روستای گزدان در استان فارس وسیستان وبلوچستان,روستای گزدز در نزدیکی مسیر سربیشه به نهبندان,روستاهای گزستان در نزدیکی بافق یزد ودر نزدیکی فارسان همچنین در شمال شرقی یزد,شهرستان درگز در خراسان شمالی و روستای درگز در نزدیکی مرز پاکستان,روستای دره گز در نزدیکی روستای سرگز در شمال بندر عباس.

و اما روستاها و شهرهایی که در نام آنها از این واژه ها استفاده شده باشد بسیارند.

رد پای عقاب

"سین" در زبان پهلوی به معنای عقاب می باشد و در برخی از نام روستا ها و شهر ها از کلمه سین بهره برده شده است مانند:روستای سین در استان اصفهان,روستاهای سینی وسینان در استان خراسان شمالی,روستای سینک در شمال شهر قم و روستای سینکان در استان سیستان و بلوچستان,جالب است که بدانیم سنندج مرکز استان کردستان در اصل سین دژ بوده است.

یکی دیگر از اسامی عقاب در زبان پهلوی "همای" میباشد:روستای هما در استان لرستان,هما آباد در نزدیکی نایین یزد,روستای همایی در خراسان جنوبی و روستای هما گ در مسیر حاجی آباد به بندر عباس.

"دال" هم در زبان پهلوی به معنای عقاب است:دال آباد در سیستان وبلوچستان,روستای دالان در نزدیکی رامهرمز و دالین در مسیر اردکان به شیراز و اما "آلو" نیز در زبان پهلوی همان عقاب است و شاید روستاهای آل درخراسان شمالی و آلقو(آلو کوه) درآذربایجان شرقی,آلان در نزدیکی سراب در آذربایجان شرقی,آلیکوه در نزدیکی فارسان,آلا جوجه در مرز ایران و ارمنستان,روستای آلون در رشته کوههای زاگرس در جنوب اشترانکوه,روستای آلوارس در دامنه کوه سبلان و شهرستان آلاشت در استان مازندران,مکانهای مناسبی برای پرواز عقابها بوده اند.راستی قلعه معروف الموت(قزوین)نیز به معنی جایگاه عقاب می باشد.

درکه

  دره در زبان پهلوی،درک(darrak)می باشد که به تدریج به آن درگ و درق هم گفته اند.مناطقی که در نام آنها ازاین واژه ها بکار رفته:"درک"در نزدیکی چابهار و نزدیکی دشت آزادگان،."درکه"در نزدیکی لردگان واسلام آباد غرب همچنین در نزدیکی صحنه در استان کرمانشاه و منطقه درکه در شمال تهران."درکی"در استان کردستان."درگ"در حوالی میناب بندر عباس."درق"در گرگان و روستای بیله درق (ویلا دره)در نزدیکی سرعین اردبیل.

ابهر و شناط

شناط محله ایست در شهرستان ابهر در استان زنجان.ابهر در اصل اوهر میباشد:"او" در زبان پهلوی به معنی آب می باشد و اوهر یعنی در همه جا آب،  اکنون هم همینطور می باشد و در همه جا سر سبزی حاصل از آب فراوان را می توانیم ببینیم واما شناط در اصل "چینوت=chinvat "می باشد که در زبان پهلوی به صورت" چینوت پل"به معنی پل صراط می باشد.

تهران یا تیران؟

نظرات گوناگونی در مورد ریشه نام تهران گفته شده است:مرحوم کسروی تهران را از دو کلمه"ته" و"ران" میداند که "ته" در زبانهای بسیار کهن به معنی گرم بوده است در مقابل سمی یا شمی به معنی سرد یا خنک و ران پسوند مکان است.تهران در مقابل شمیران.گروهی هم ته را به معنی پایین وران را به معنی بالا و تهران را به معنی دامنه کوه میدانند.بعضی هم تهران را منسوب به ستاره تیر که در نظر ایرانیان مقدس بوده میدانند(تیران).این حقیر در هیچ کجا ندیدم اشاره ای به دار یا تیر شده باشد.دار در زبان پهلوی به معنی درخت است که به مرور زمان به آن تیر هم گفته اند (تیر چراغ برق)..روستاها و شهر هایی که در نام آنها از این دو کلمه استفاده شده است بسیارند:داراباد در تهران،داراباد در فارس و آذربایجان،داران در اصفهان،تیراباد در سیستان و بلوچستان،تیران در اصفهان و لرستان،تیران در کنار جاده هراز و در حوالی زرند کرمان .از اینرو با تشابه بسیار تهران با تیران و اینکه در گذشته همیشه تهران در نظر جهانگردان با درختان و باغات فراوانش(مخصوصا درختان چنارش)معرفی شده است می توان حدس زد که تهران به معنی سرزمین درختان و باغها بوده است.

خور

هر کجا نام خور را دیدید توجه ایرانیان باستان به ریشه نور و خوبی را در خواهید یافت(میتراییسم):خوراسان(خراسان)،خوراسگان(در اصفهان)، شهر خور دراستان فارس،روستای خور در نزدیکی نظرآباد تهران،خورآب وخورموج در جنوب ایران،خوران در استان ایلام،خورجان در استان فارس،خورتاب در استان مازندران،خور خور در اطراف تبریز،خور خوره در استانهای زنجان و کردستان،خوریان در نزدیکی سمنان،خورونده در همدان،خور هشت در استان قزوین و خور نام گذشته گرمسار.

ایوانکی

کی در زبان پهلوی عنوانی جهت پادشاهان سلسله کیانی است مانند کیخسرو و کیکواد(کیقباد) و نام ایوانکی(جایگاه پادشاهان کیانی) در بعضی نقاط ایران به چشم می خورد مانند ایوانکی در استان سمنان و روستای ایوانکی در استان زنجان.

کاس ها

کاسها یکی از اولین قبایل آریایی ها بودند که به ایران وارد گشتند و ازینرو میتوان رد پای آنهارا در بعضی از اسامی یافت.مهمترین انها دریای کاسپین یا مازندران میباشد دیگری شهر قزوین یا کسپین است و کاشان امروزی نیز روزگاری کاسان بوده است.اگر روزی به سرزمین سراسر سبز گیلان سفر کردید سری هم به کسما(مکان کاسها)در نزدیکی فومن بزنید،هنوز هم در بعضی نقاط گیلان به افراد قد بلند و بلوند با چشمهای آبی کاس میگویند مثل کاس علی و...در زبان پهلوی هم کاسیک نام رودی میباشد.

جین،جن،جان

در بسیاری از اسامی شهرها و روستاهای ایران،پسوند جین،جن وجان را می بینیم که همگی به معنای زن میباشد.هنوز هم در کردستان به زن,ghen میگویند که هم زن و هم ghen در زبان پهلوی بکار رفته است و چون پس از اسلام حرف ژ به ج تبدیل شده،از اینروکلماتی مانند ژن به جن دگرگون گردیده است،ناگفته نماند که در زبان لاتین هم genبه معنی زایش است(genetic).نامها ازین قرارند:اردجین،قوهجین(در اصل همان کوهجین است)،رازمجین ،درسجین که روستاهایی در استان زنجان هستند.فارسجین در استان قزوین،لالجین در همدان،اردجن در کاشان،ارجان دراستان فارس و شاید لاهیجان در اذربایجان وگیلان و مانند ان که همانطور که گفته شد همگی بر آناهیتا دلالت دارند.

روستای کینه ورس

.

یکی از روستاهای شهرستان ابهر در استان زنجان کینه ورس نام دارد.کینه به معنی دختر است و ور بمعنی معبد.معبد دختر یعنی معبد اله آب و فراوانی که همانا آناهیتاست.

 بدلیل انکه ایران کشوری تقریبا کم آب بوده در گذشته به این الهه توجه بسیاری میشده و بنامهای گوناگون مانند دختر٬ زن ومادر ازو یاد میشده است.مانند این نام شما می توانید به کنگاور در استان کرمانشاه توجه کنید که ان هم همین معنی را می دهد.جالب است بدانیم هنوز در تالش و کردستان به دختر، کینه می گویند.